سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لینک دوستان
عاشق آسمونی
دیـــــــار عـــــــاشـقـــــان
قاصدک
همنشین
دل نوشته ها
سایت اطلاع رسانی دکتر رحمت سخنی Dr.Rahmat Sokhani
آخرالزمان و منتظران ظهور
جاده های مه آلود
سایه
سکوت ابدی
TOWER SIAH POOSH
سیب خیال
نشریه حضور
blog MNK
آقاشیر
محب علی
.: شهر عشق :.
رویای شبانه
اردبیل بهشتی پنهان
دلـتنگـ هشـیگـــــــــی
تبسمـــــیـ بهـ ناچار
منطقه آزاد
گدایی در جانان به سلطنت مفروش
اصل 110، اصل ولایت فقیه (ولایت نیوز)
جرعه ای از شراب عشق
قافیه باران
عشق
Manna
♥Deltangi
مهاجر
محمد قدرتی MOHAMMAD GHODRATI
کلبه تنهایی
گروه اینترنتی جرقه داتکو
نهِ/ دی/ هشتاد و هشت
خورشید آل یاسین
COMPUTER&NETWORK
مکاشفه مسیح
تنهاترین عاشق
پاتوق دخترها وپسرها
سرود عرش
اهلبیت (ع)،کشتی نجات ما...
بیکار الاف
السلام علیک یا فاطمه الزهراء (س)
روان شناسی * 心理学 * psychology
شخصی
مستند ظهور
نامه هایی که هیچ وقت پست نشد
بندر میوزیک
یه دخترشاد
خیارج سرای من است
حرفهای آسمانی
ساحل عشق
★ستاره ی سرخ★
وبلاگ مرزداران عشق * ایران *
عدالت جویان نسل بیدار
Sense Of Tune
هستی مامان
جدیدترین یوزر پسورد آنتی ویروس nod32- Kaspersky - Avira
***رویا***
خورجین عشق
از صدای سکوت دلم خسته ام
بیا2...در خدمتیم
از فرش تا عرش
نسل سوخته
یک جرعه آسمان
سرزمین جالب و دیدنی...!!!
فقط رایانه
عزیز دل
آزاد اندیشان
مناجات با عشق
عشقولانه
روان شناسی کودک
دختر ایران زمین
قاطی پاطی
raشبهای بی
هیئت حضرت زهرا(س)شرفویه
تنهاتر از تنها
دست نوشته های من
اللهم عجل لولیک الفرج
چرند و پرند
فریاد بی صدا
...DaYs Without You
ღ★ღفقطتوღ★ღ
هامون و تفتان
عکس های باغبادران
..::منتظر بیداری::..
صدفم چشم به راهتم برگرد
همسفر عشق
بلوچی از شهرستان چابهار
ساختمان سازی (برادران جلیلی)
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
کافه تـــــــــرانزیت
ظهور
لبخند خدا
درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ
جنت العباس
دنیای زیبای من
عسل....
انجمن هواداران بارسلونا
وبلاگ دختری دل شکسته
کوچه های بارانی
فریاد بی صدا
اینجا،آنجا،همه جا
Romance
عــhــgـــhـــــشـــــSــeـــــق
ساعتی شادی ،لحظه ای غم
هر چی بخوای
بمب خنده
.:صدای دیدار:.
یکی بود هنوزهم هست
دلتنگی
sayeh.
عاشقانه ها
شرکت نمین فیلتر
تنهایی من
میترایسم
وبلاگ تخصصی ویندوز موبایل
بهترین اسلحه:عشق
کبوترانه
عشق طلاست
یه دختر
عشق
فریاد بیصدا
سلام بر مردان بی ادعا
آخرین منجی
عشق بی انتها
صفاسیتی
مسیحیت و ......
اینجا پسرارو مثل مگس له میکنیم
سکوت تنهایی من
wanted
عطر ریحان
hasti
...
زنده به زور
دکتر علی حاجی ستوده متخصص داخلی
اتاق دلتنگی...
حال این روزهای من
سایت پزشکی دکتر علی نوروزی
سرما
به عشق ارباب
من هیچم
شیعیان! او خواهد آمد...
نسیم
گلیرد
تکنیک های تست زنی، جزوات کنکور، سوالات دبیرستان و پیش دانشگاهی
دخترعموپسرعمو
دلتنگیهای فاطمه بانو
جزیره صداها
خدایا!!! دیدی ....... ندیدی!!!......
تنها ترین
دلنوشته من و او
کالای بیست e بیست در فروشگاه بیست y بیست
سیستم عامل، طراحی گرافیک و برنامه نویسی
راه بی پایان..
دخترخودخواه
شکلاتی شیک پوشم، یک وقت نکنی فراموشم
فقط تهی...
بازی دل
شادی(زمزمه های دلتنگی)
سیسیلی صداقت
بهترین ها دراینجا همه جور اس ام اس
سکوت
سایت مشاوره پزشکی دکتر آرش اشرفی
عروسک
کی خوشگل تره
فرزاد ملوس و پرنیاجون
پیوندهای روزانه

 

حامد بهداد:
اصلا از خودمان یک سوالی داریم . چیزی یادمان مانده؟ یا نه؟ شاید همه چیز کلا یادمان رفته ، داستان چیست مثل اینکه دیگر دلمان برای هم تنگ نمی شود . ببینم مشکلی پیش امده ؟ اه خدایا من چه بی ربط حرف می زنم. فکر می کنم کمی دلخورم یا هر چیزی که به تلخی خاطره هایم اضافه می کند و مرا در هم می شکند. ...البته ایرج قادری عازم سفر است من بسان یک چشم انتظار دلشکسته مانند یک یاس واقعی ا...ز همه سفرهای طولانی و بی بازگشت غمگینم من گمان می کنم مدتی است کمتر یکدیگر را دوست می داریم من گمان می کنم شاید چیزهایی باعث شده که مثلا شما از من دلخور باشید یا هرچیز دیگر. خب عذر خواهی می کنم . ایا این باعث نمی شود کمی دلتان به رحم اید؟ یادتان نیست؟ تاراج را دیده بودید؟ دادا را چطور ؟ پشت جنجر را کجا دیدید در سینما یادر ویدئو یا برادرکشی ، کوسه جنوب ، کوچه مردها را یادتان هست ، ایرج قادری چطور؟ فردین مرد اخر این چه برزخی است می خواهم زنده بمانم. یه کاری کنید خاطره هامان به تاراج رفت عجب حکایتی است.

من همین دیروز بود که در ساعت یک کودک به تماشای اینها می نشستم من همین دیروز... درست یادم نمی اید از خدا چه خواستم حیف . حیف. حیف. حالا در امتداد این واقعیت تلخ چه می توان کرد دو دست ناچیز کشیده به اسمان به امید دعایی نامستجاب . کوششی مزبوحانه در برابر مسافری که قطعا عازم روز واقعه است من می خواهم دلشکستگی خود را صمیمانه و بی ادعا ابراز کنم من می خواهم همه با هم برای هم دعا کنیم حتی اگر یکدیگر را گاهی دوست نداشته ایم . به دنبال یک موسیقی می گردم که مرا یاد یک چیز درست می اندازد. یافتم ان تصنیف معروف که می گفت : دوستی ای به خدا جون و دلم جون و دلم سر اگر در قدم تو بدهم باز خجلم دشمنی وقتی زدل نور محبت می بره رنگ افتاب می پره رنگ افتاب می پره. صدای زنبورک می اید جان یک رفیق بی رمق شده . صدای زنبورک می اید. مردم چشمش بی سو شده صدای زنبورک می اید . کوچه مردها را دعا کنید شاید دیگر روزی از این کوچه صدایی نیاید اه خدایا

کاش مثل حامد قبل از اینکه از پیشمون برن یادشون باشیم ...


[ دوشنبه 91/2/18 ] [ 1:41 عصر ] [ محسن ... ]

به نقل کافه سینما : حامد بهداد  یک ستاره  است. سینمای ایران  خیلی به  ستاره‌پروری اعتقادی  ندارد  اما بهداد با طرفداران زیادش این معادله را به هم ریخته. بخشی از ستاره‌بودن او به بازی‌اش برمی‌گردد و بخش  دیگر به صراحت و حرف زدنش. بازی او آمیزه‌ای  از تکنیک و احساس است. پارامتر مهمی که تمام بازیگران سینما به دنبالش هستند اما بهداد از همان نخستین کارش نشان داد که در این حوزه بازیگر شش دانگی است.  تکنیک‌های  اجرا را خوب  می شناسد و بازیگر  بامطالعه‌ای است و  در خرج کردن  احساساتش هم، نه تنها  غریبگی نشان نمی‌دهد که از  بروز تمام و کمال  (و گاهی حتی بیش از اندازه)  آن هم ابایی ندارد. حامد بهداد فیلم به فیلم  رشد کرد و به  کمال نزدیک شد. فیلم‌هایش بیشتر و بیشتر دیده شدند و نام حامد بهداد فراگیر شد. با بهداد به بهانه دو فیلم در حال اکرانش گفت‌و‌گویی انجام داده‌ایم که خواندنش خالی از لطف نیست.

 

 

آقای بهداد،اجازه بده با این سوال وارد روند گفت و گو شویم که دلیل این همه محبوبیت فزاینده ات را در چه عاملی می دانی؟

زحمت کشیدم.در حوزه بازیگری به جایی رسیده ام که جزو برنامه ریزی ام بوده و اینکه حواسم به این نکته معطوف بوده که در حقیقتِ بازیگری نفوذ کنم و اینکه در ذهن ورود کنم؛هم در ذهن خودم و هم در ذهن سینما.ضمن اینکه الگویی از دیگران برداشتم و همین می تواند الگوی خوبی برای کسانی باشد که می خواهند وارد سینما شوند.بازیگری برای کسانی که استعداد دارند،کار سختی نیست.من مستقیم و  غیرمستقیم از  سینمای خیلی ها یاد گرفتم ؛هم سینمای اساتید و  هم بازی بازیگران  بزرگی مانند  بهروز وثوقی،خسرو شکیبایی،مهدی هاشمی،حسین پرورش،پرویز پرستویی،رضا کیانیان،گوهر خیراندیش و خیلی های دیگر.اساتید خیلی خوبی داشتم و در حقیقت همان جایی که بازیگری معنا پیدا می کند را نشانه گرفتم.

 

 

به نظر خودت، دلیل انتخاب تو در نقش "حامد آبان" از سوی مهرجویی،آن حالت مالیخولیایی بازی ات بوده یا دلیل دیگری داشته؟

اینکه می گویی مالیخولیایی را من از زبان تو دارم می شنوم.اما بازی من در خدمت روایت است،سرعت زیادی دارد و تابع شیوه ای کلاسیک و مدون است.من به این شکل بازی می کنم.باور کن اگر مهرجویی می خواست،من جور دیگری برایش بازی می کردم.

 

از این گذار،به بحث قهرمان در فیلم های مهرجویی می رسیم و این سوال مهم که آیا "حامد آبان" می تواند قهرمانی ماندگار در پرونده کاری مهرجویی باشد؟

می تواند ماندگار باشد اما نه به اندازه قهرمانان فیلم هامون، بانو و لیلا.

 

دگردیسی "حامد آبان" را تا چه میزان باورپذیر می دانی؟اینکه قهرمان فیلم با خواندن یک کتاب،تا این میزان دچار انقلاب درونی شود.

تو در "نارنجی پوش" مهرجویی با انسانی مواجهی که خیلی باهوش است و سرعت عمل ذهنش هم بسیار بالاست به گونه ای که از یک چیز موثر، زود تاثیر می پذیرد. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. اگر  در کاسه سر یک آدم  مغز  باشد، یک کتاب  که خیلی زیاد است،یک کلمه هم می تواند متحولش کند.اینکه خیلی ها از صد تا کتاب و حرف عبرت نمی گیرند به این دلیل است که کاسه سر آنها از مغز تهی است.ما این همه کثافت و دروغ را در جامعه می بینیم اما جلویش را نمی گیریم.ما پر از کثافتیم و می خواهیم همینطور عمرمان بگذرد،حرف بزنیم و گوشه پایمان را بخارانیم.این کاراکتر باهوش و  باسواد "نارنجی پوش"،  همینطور بی دلیل  شکل نگرفته، خالق چنین کاراکتری خودش از معدود کارگردانان باسواد و با دانش سینمای ماست.

 

دلیل این استقبال قابل توجه از "نارنجی پوش" را تابع چه علتی می دانی؟سبک روایت یا چهره هایی مانند مهرجویی یا بهداد و دیگران؟

مهمترینش،زبان کودکانه فیلم است.به نظرم مردم  جامعه  ما  مملو از عصبیت، خشم و خشونت هستند به گونه ای که روحیه شان را از دست داده اند.گرانی،اقتصاد مریض،مرگ و میر و . . .  سبب  شده تا خشم مردم جامعه بالا برود.آمار درستی از خشونت جامعه نداریم اما احساسش می کنیم،ما که نمی توانیم به احساس  خودمان  دروغ بگوئیم. درام،تلخ است اما ماجرای "نارنجی پوش" نمی رود سراغ تلخ کامی کاراکتر پائین شهر یا بالای شهر.مهرجویی  از یک جای  کم صدمه تر  با یک زبان شوخی و کودکانه مطلبش را توصیه کرده و وصیت می کند.مهرجویی پیچ و خم های درام را ساده  می کند  و در  هشتمین دهه زندگی اش،به ما وصیت می کند که درونتان را بشوئید اگر می خواهید بیرونتان تمیز شود، توصیه می کند  بیرونتان  را بشوئید اگر  می خواهید درونتان تمیز شود. وقتی تمام  هوای شهر ما، از دود سرب و گاز و گازوئیل پر است،مردم چطور زندگی کنند؟تمام این شهر و کشور پر از زباله است،شما چطور کنار رودخانه و دریا را تمیز نمی کنید؟چرا دریای خزر سال به سال کثیف تر از پارسال  است. شما  به عنوان  یک شهروند می روید  بام تهران برای  پیاده روی،می روید تا ورزش کنی.آنجا محل پیاده روی و آرامش است.مدیریت آنجا، تعداد زیادی اتوبوس در آن محل قرار داده تا در مکان پیاده روی مردم گاز دهند و رد شوند.خب این مدیر بام تهران مگر سواد ندارد؟تحصیلاتش در چه حدی است؟ او می خواهد نمایشگاه اتوبوس راه بیندازد تا مردم برایش کف بزنند؟ آیا خودش طراح صنعتی همان  اتوبوس هاست و  می خواهد  مردم را  از  تماشای این همه صنعت پیشرفته در دنیا شگفت زده کند؟ کدام؟ یعنی مدیر  بام تهران نمی داند که  در محل پیاده روی مردم  نباید آلودگی ایجاد کند؟ ما آنجا می رویم برای پیاده روی نه اینکه برویم  آنجا دود  اتوبوس  بخوریم. مگر دور میادین  اصفهان ،مشهد  و  شیراز، اسب و  درشکه نبود  و  صدای زنگ  اسب ها به گوش نمی رسید. بوی سرگین آن اسب ها خیلی بهتر از بوی دود بنزین و گازوئیل است و با طبیعت خواناست.اینگونه نه مردم ما فرهنگ پاکیزگی را دارند و نه مسئولین ما.همه مزاحم هم هستیم،هم مدیر بام تهران مزاحم من است، هم من که از پیاده روی آنجا برای ورزش رد می شوم مزاحم ایشان هستم و . . .

 

علاقه زیادی به ایفای نقش قهرمان در قالب کلاسیکش داری، درست مانند نقشی که در "جرم" ایفا کردی و با اینکه قهرمان نوشتاری سناریو فرد دیگری بود،تو در قامت یک قهرمان درخشیدی، با همان مولفه ها و شاخصه های یک قهرمان کلاسیک.

من علاقمندم که شیوه های مختلف بازیگری را تجربه کنم.هم طبق زبان مهرجویی بازی می کنم و هم بر اساس شیوه دلخواه بازیگری کیمیایی.

 

و بنا بر همین تعریف تو است که در فیلمی مثل "انتهای خیابان هشتم" بازی کردی که شاید به دلیل بصری،کمتر از یکی،دو نقش دیگر دیده شوی اما اگر قهرمانی را برای آن فرض کنیم،باز هم در شمایل آن قهرمان کلاسیک ظاهر شدی.

آن نقشم،بهترین نقش فیلم است.آقای امینی قبل از همه، فیلمنامه را به دست من داد تا خودم،نقش خودم را تعیین کنم و من هم نقش موسی را برگزیدم.من این فیلم را دو بار دیدم و در هر دو بار از انتخابی که کردم به شدت راضی بودم.

 

 

و از این جواب تو می خواهم به این سوال برسم که اصلا مبنای انتخاب تو برای بازی در فیلم پیشکسوتانی مانند مهرجویی و کیمیایی و از طرفی دیگر کارگردانانی مانند علیرضا امینی و ؟؟ به چه چیزی بر می گردد؟

به احساسم بر می گردد.ببین من دیگر خودم را پیدا کرده ام.کارم درست است و همین راه را ادامه می دهم که قلبم به من گفته و الان هم به همان نتیجه ای رسیدم که تو سوال اولت را با آن شروع کردی.

 

خوب در این مسیر موفقیت تو،فیلمی قرار دارد به نام "قبرستان غیرانتفاعی" که نه فیلم خوبی است و نه وجهه انتخاب های درست تو را نشانه گرفته.

   ببین من  دارم کار می کنم. من  تا معروف شوم در  خیلی از  کارهای  ضعیف  بازی کردم که  "قبرستان غیرانتفاعی"  پیش آنها کازابلانکاست.من تا به اینجا برسم خیلی زحمت کشیدم.امرار معاش، حق طبیعی من است.چرا همواره باید یک فیلم خوب به من کمک کند تا درآمدی کسب کنم.من از کارگردانانی مانند بهمن قبادی یا عبدالرضا کاهانی پولی نگرفتم،من با مهرجویی یا کیمیایی سفید امضاء می کنم.جامعه، آزاری به من نمی رساند،این من هستم که از امتیازاتم کم می کنم.پول، جاهای دیگری می رود،ارقام میلیاردی به دلار در دست کسانی است که ما اینها را نمی بینیم و اصلا نمی دانیم این افراد چه کسانی هستند.من در صنف فقیری به نام "سینما" مشغول به فعالیت هستم.

 

 

پس با این تفاسیر،از این موضوع ترس نداری که میزان محبوبیتت در میان هوادارانت کاسته شود.شاید تقصیر خودت باشد که توقع ها را خیلی نسبت به خودت بالا برده ای.

همانطور که توقع ها را خودم بردم بالا،خودم هم آن را پائین می آورم.ببین من برای حقیقت کار کردم بنابراین مردم طرفدار حقیقت هستند و این حقیقت است که برایش کف می زنند و سوت می کشند.من این خیل مشتاق را مربوط به خودم نمی دانم.

 

به نرم بازیگری ات برگردیم و اینکه گاه گاهی احساس می شود بازی ات کترل شده است.مثال می زنم:فیلم "پرتقال خونی" رگه های روایتی مشابهی به لحاظ نقش تو با فیلم "سعادت آباد" دارد اما شمایل بازی تو در این دو فیلم متفاوت است.واضح تر بگویم بازی تو را در "پرتقال خونی" خیلی کنترل شده دیدم.

در یک فیلم باید کارگردانی حاکم باشد تا تو را ادیت کند.نباید همینطور تو را به حال خودت رها کند بلکه باید به شکلی اصولی،دست و پای تو را باز کند. متاسفانه برخی کارگردانان  فکر می کنند  به جای انسان، با اسب سر و کار دارند،آدم اسب را کنترل می کند.البته کارگردانان اینچنینی یکی،دو بار به پست من خوردند.کارگردانان اینچنینی  بهتر است  بروند گله دار شوند.وقتی با انسان مواجهی و سنگ انسان بودن را به سینه می زنی،باید بدانی که با چیزی به نام ذهن مواجه هستی.توی کارگردان باید با ذهن من مواجه شوی و آن شیطنت های ذهن را که دست  آدمی نیست را کنترل  کنی تا  از  بازیگری که  خودت  انتخابش  کردی، بهترین  استفاده را به عمل آوری. البته سوء  تفاهم نشود،منظور حرف های من اصلا "سیروس الوند" نیست. طبق سوالی که پرسیدی  می گویم  شاید شیوه بازیگردانی  آقای الوند  در آن فیلم،در مورد من اشتباه بوده باشد.

 

 

خودت ایرادی در شکل بازی خودت می بینی؟ مثلا فن بیان‌ات...

بله اشکال هست. البته ایرادی ندارد، من روی فن بیانم کار کردم. ایراد کوچکی دارد و اینکه کمی تند حرف می زنم ،سرعت حرف زدنم بالاست و دلیلش این است که در دوران دانشجویی ام نتوانستم صدایم را پرورش دهم. میکروفن هم تنالیته صدای من را به صورت کامل جذب نمی کند و دوستان هم در موقع صداگذاری، در مورد لول صدایم مراعات نمی کنند.

 

آقای بهداد،تو در سینمای ایران در شمایل یک استار هستی. گونه ای از بازیگران استار ما با توجه به فیزیک ظاهری تبدیل به ستاره شدند و عده ای دیگر نیز بنا بر بازی محتوایی و پرصلابت خود به این درجه می رسند. حالا تو چه فرقی را میان این دو گروه ستاره می بینی ضمن اینکه معتقدم تو متعلق به دسته دوم این تعریف هستی.

ببین، معنی استار را نمی دانم.به نظرم بازیگر باید مثل "مارلون براندو" همه چیز را با هم داشته باشد. در اینجا سینما امری بسیار چیپ است که یک قصه سفارشی و فرمایشی به آن می دهند  و دوستانی که  هیچ سوادی در زمینه  سینما ندارند در برنامه هفت به  عنوان کارشناس حاضر می شوند در حالی که هیچ سررشته ای از سینما ندارند. جوری شده که به دست اینها دوربین داده اند و اینها هم 4 تا جوک و جمله را جمع کردند کنار هم و اسمش را  فیلمنامه  گذاشتند.از آن طرف برنامه، مصاحبه مهرجویی است که فلسفه و دانش از آن می بارد و از طرف دیگر کارشناسی که اصلا دیالوگ سینمایی را نمی شناسد، اصلا هنر را نمی شناسد و این می شود که سینمای ما بدتر از افغانستان است. وقتی "عباس کیارستمی"   در ژاپن فیلم می سازد، خوب این یعنی چه؟ وقتی مهمترین و بزرگترین اشخاص این سینما با آن قهر هستند، وقتی درب خانه صنفی اش را می بندند،این اسمش می شود ملوک الطوایفی که هر کسی راجع به سرنوشتش تصمیم می گیرد.

 

 

خوب پس چرا با این وضعیت آن پیشنهاد خارجی ات را نپذیرفتی و در اروپا مشغول به بازی نشدی؟

عزیزم آن چیزی که همه جا پیچید شایعه بود و اصلا پیشنهاد مهمی نبود. آن جلسه هم جلسه ای الکی بود. اگر جدی بود که دنباله اش را می گرفتم. دیدم پیشنهاد آنها آبکی است که اصلا سر و ته ندارد،  من هم  برگشتم تهران. آنچه  مهم است اینکه در این شرایط، کمی از خودخوری های هم را دور بریزیم  و به فکر  سینما  باشیم. در جامعه ای که  برای انسان ارزش قائل نیستند، طبیعی است که سرنوشت سینما و تئاتر ما به چنین روزی می افتد. اولش نان و پنیر است و دوم کلمه و ادبیات و فرهنگ. وقتی کسی گرسنه است خوب چطور برود فیلم تماشا کند؟ زندگی انسان باید  اول تامین باشد تا  بتواند افزایش پیدا کرده و توسعه یابد اما مشکل آنجاست که ما برای این توسعه، برنامه ای نداریم.

 

چرا با توجه به اعلام قبلی، در برنامه هفت این هفته حضور نداشتی؟

من اولا سرگشته و شیدای آقای مهرجویی هستم. آقای جیرانی هم از دوستان خوب من است.اما کسالت داشتم و الان، همینطور که می بینی سرما خورده ام. اما خیلی دلم می خواست که بخاطر تشکر از مهرجویی و بخاطر طرفدارانم در این برنامه حاضر شوم که متاسفانه قسمت نشد.

 

در این موقع از سال سرما کجا بود؟

مثل اینکه خودت بدتر از من خانه نشین هستی. مگر ندیدی این چند روز چقدر باران و بوران بود.

 

به عنوان آخرین سوال،این روزها چه می‌کنی؟

فعلا هیچ کاری اما منتظر اکران فیلم "بی تابی بیتا" هستم.

 

بخش‌های از این گفت‌وگو در روزنامه تهران امروز به چاپ رسیده است


[ یکشنبه 91/2/17 ] [ 10:36 صبح ] [ محسن ... ]

   این عکس بعد از نقد فیلم نارنجی پوش در دانشگاه علامه طباطباییه

حامد با اینکه خییییییلی مغروره ولی همیشه ارادت خودشو به استاداش با صراحت نشون میده.

 

این عکس در مراسم رونمایی از نسخه ویدئویی فیلم سوت پایان به کارگردانیه نیکی کریمی هست

که حامد بهداد و همایون شجریان از میهمانان ویژه این مراسم بودند.

 

حضور غافلگیرانه همایون شجریان در کنسرت حامد

 

 

 

 

 


[ پنج شنبه 91/2/7 ] [ 6:42 عصر ] [ محسن ... ]

 

بنام اول هنرمند عالم هستی  ...

گمان می کنم حالا که غائله ی اکران "گشت ارشاد" خاتمه یافته و قیل و قال ها فروکش کرده؛ حالا که تنور اعتراض های خودسرانه از گرما افتاده و سفره ی تهمت های ناروا برچیده شده؛ حالا که بعضی ها با پایین کشیدن غیرقانونی فیلم من چنان نفس راحتی کشیده اند که گویی بیرق کُفر به زیر آمده است؛ شاید زمان مناسبی باشد که فارق از آن "هیاهوی بسیار" با چند نفر چند کلام حرف حساب بزنم. حرفهایی که گفتنش زبان می سوزاند و نگفتنش مغز استخوان  .

ـ آقای امام جمعه

پیش از همه، روی سخنم با شماست. آقای "علم الهدی"؛ روی سخنم با شماست، نه با امام جمعه تهران. چون شما نخستین امام جمعه ای بودید که علیه فیلم من سخنرانی کردید و مهم تر این که امام جمعه ی شهر من هستید. شهری که سالها در آن زندگی و فعالیت اجتماعی کرده ام. شهری که افتخار آشنایی و همنشینی با بزرگانش را داشته ام. بزرگانی چون "آیت الله طبسی"، "آیت الله نوقانی"، "آیت الله مروارید"، "آیت الله فلسفی"، "آیت الله صفایی"، "آیت الله آقا شیخ ابولحسن شیرازی" و حتی عرفایی چون "میرزا جواد آقا تهرانی" و "مولانا قندهاری"، و شهدای عالی رتبه ای چون شهید "هاشمی نژاد" و شهید "کامیاب" و شهید "موسوی قوچانی". بزرگانی که افتخار می کنم بگویم خیلی هاشان من را به اسم کوچک صدا می زدند. شهید هاشمی نژادی که افتخار می کنم بگویم نعش پاره پاره اش را در آغوش کشیده ام. اما ... افسوس و صد افسوس که در طول انقلاب و همرکابی با این بزرگان هیچ گاه نه نامی از حضرت عالی شنیدم و نه سعادت دیدارتان نصیبم شد. در حقیقت، این ابهام بزرگ ذهن من و شاید همه ی مردم شهرم را می آزارد که در آن سالهای سرنوشت ساز انقلاب شما کجا تشریف داشتید؟! به کدام بیت رفت و آمد داشتید و با چه کسانی نشست و برخاست می کردید که هیچ وقت نامی از شما در میان نبود. ای کاش من و شما یک بار هم که شده در آن روزگار به هم برمی خوردیم! در آن صورت شاید امروز اینقدر با هم بیگانه نبودیم و زبان همدیگر را بهتر می فهمیدیم! ... نمی دانم در این مورد باید برای خودم متأسف باشم یا برای شما  ! ...

ـ آقای رییس

 شاید شما که امروز بر صندلی ریاست سازمان تبلیغات اسلامی تکیه زده اید امثال من را نشناسید یا دلتان نخواهد که بشناسید. اما اگر دلتان خواست، می توانید از آقایان "زم" و "سیدآبادی" (رییس سابق تبلیغات اسلامی خراسان) بپرسید که اتفاقاً خیلی خوب از سوابق من آگاهند. می دانند که من مؤسس حوزه هنری خراسان و هشت سال مدیرش بودم. همان حوزه هنری که اشخاصی مثل هنرمند جانباز "حسین نوری" یا نویسنده فقید "احمد زارعی" در آن فعالیت کردند. و البته خیلی های دیگر که پاتوقشان آنجا بود. "داود کیانیان"، "جواد اردکانی"، "مصطفی محدثی"، "مجید نظافت"، "علیرضا غزوه"، "احمد عزیزی" و ... . القصه؛ من هشت سال با کمترین امکانات و حقوق هرچه در توانم بود در آن عرصه ی فرهنگی ـ هنری انجام دادم و هرگز منتظر پاداش نبودم. اما "جناب رییس"، اگر برخورد امروز شما با فیلم من پاداش آن فعالیت ها و خدمت هاست، با افتخار می پذیرم! اما چه پاداش تلخی! و اگر جز این است و فیلم من قربانی تسویه حساب ها و اختلاف سلیقه ها و حب و بغض های شما با دیگران شده است شما را به پاداش تلخ روزگار و سرنوشت بشارت می دهم که البته و صد البته خدایی هم هست  . ...

ـ آقای شهردار

شاید بهتر باشد سخنانم با شما را به دو بخش تقسیم کنم. گلایه ی فرهنگی ـ هنری ام را به "جناب آقای دکتر قالی باف" بگویم و درددل شخصی ام را به "حاج باقر". همان حاج باقر که از سالهای دور می شناسمش. البته شما را نمی دانم. راستی شما هم هنوز حاج باقر را می شناسید؟  !

 

جناب آقای دکتر قالی باف. بدون شک برگزاری بزرگداشت برای هنرمندان، ساختن مجسمه ی آنها و گرفتن عکس یادگاری با ایشان، افتتاح موزه و نمایشگاه های هنری، سالن های تئاتر و پردیس های سینما، و صد البته اختصاص قطعه ای از بهشت زهرا به هنرمندان، شرطِ لازم برای آرایش وجهه ی یک شهردار هنردوست و هنرمندنواز است، اما قطعاً شرطِ کافی نیست. صاف و بی پیرایه بگویم: همراهی شما با حرکات غیرقانونی و خودسرانه ی جریانی بی منطق علیه آثار هنری بسیار دور از انتظار جامعه ی هنرمندان بود. از شمایی که می خواستید و شاید پس از این هم بخواهید بر کرسی ریاست جمهوری این مملکت تکیه بزنید و حافظ قانون باشید. مطمئن باشید این تصمیم غیرقانونی شما و همکارانتان به این زودی از ذهن خانواده ی سینما زدوده نخواهد شد  .

و اما حاج باقر عزیز. من و شما تجربه ای مشترک داریم. تجربه ای مشترک از دورانی شریف و رفقایی که خود مظهر شرافت اند. بزرگانی که اگر سیاهه شان را بنویسم مثنوی هفتاد من کاغذ می شود. اکتفا می کنم به ذکر نام "بابانظر"، "بابارستمی"، "ابولفضل رفیعی"، "حسن آزادی"، "مهدی میرزایی" و از حاضرین و ناظرین "عباس شاملو"، "سید هاشم دُرچه ای"، "هادی سعادتی" ، "حاج ماشالله آخوندی" و "برادر اسماعیل". صادقانه معتقدم شرط انصاف این است که به احترام آن زندگان و این زندگان کمی بیشتر ملاحظه ی همدیگر را بکنیم و حداقل پیش از محکوم کردن یکدیگر فرصت کوتاهی برای دفاع بدهیم. البته اگر هنوز مراممان مرام "بابانظر" ها باشد و "حاج باقر" ها را بشناسیم  ! ...

ـ آقای انصار

به این دلیل "آقای انصار" خطابت می کنم که نمی دانم پُشت این چهره ای که گاه و بیگاه بروز و ظهور می کند دقیقاً کیست و مرامش چیست! پیر است یا جوان. خام است یا پُخته. کم سواد است یا بی سواد. جبهه دیده است یا جبهه ندیده. اما این را خوب می دانم که هرکه هستی و هرچه هستی، کوچکی و ناچیز. "من آنم که رستم بود پهلوان!" بهترین مصداق عینی توست. "دون کیشوتی" که احساس جنگاوری می کند و به دلیل همین ضعف است که هیچ گاه با هویت آشکار پیش نمی آیی. به همین دلیل است که پشت ارزشهای انقلابی و اسلامی ـ پُشت خون شهدا و ولایت و دیانت ـ پنهان می شوی و "هل من مبارز" می طلبی! به همین دلیل است که از تریبون های مقدس فریادهای گوشخراش می کشی! آقای انصار؛ شما در این غائله فاتح بودی اما قهرمان نه. قهرمان در قاموس مردمان این روزگار تعریف دیگری دارد. چه بسیارند فاتحان منفور و شکست خوردگان محبوب. کاش یک بار هم که شده جرأت می کردی و با هویت واقعی ات به میدان می آمدی تا همگان بدانند چند مرده حلاجی  ! ...

ـ آقای وزیر

از حق نگذریم؛ شما به عنوان عالی ترین مقام فرهنگی ـ هنری این مرز و بوم بزرگوارانه عمل کردید. نمی توانم از نجابت و انصاف شما در برخورد با اثر سینمایی ام چشم بپوشم. نمی توانم شجاعت شما را در ایستادن پای این فیلم مقابل تمام فشارها و شانتاژهای قانون شکنان ستایش نکنم. اما دریغ و افسوس که از این ایستادگی نتیجه ای حاصل نشد. حقیقت تلخ و انکارناپذیر این است که در شرایط فعلی نظرات و تصمیمات حضرت عالی برای جامعه ی سینمای ایران بیشتر مایه ی "دلگرمی" است تا "پُشت گرمی"! با تمام این احوال، بر خود لازم می دانم مراتب سپاسگزاری ام از حضرت عالی و معاونت سینمایی تان و دیگر همکاران را اعلام کنم. خدا قوت  !

ـ آقای سینما

آقای تهیه کننده، آقای کارگردان، آقای بازیگر، آقای تدارکاتچی، آقای همکار؛ آگاه باش که امروز نوبت من بود، فردا نوبت شماست! گرچه اقلیتی نه چندان منسجم از شما در نکوهش و تقبیح این قانون شکنی سخن سر دادید، مصاحبه کردید، موضع گیری کردید، همدردی کردید. اما بخش عظیمی از شما سکوت مرگباری داشتید. شما که همیشه برای کوچکترین اتفاقاتِ خوب و بد این سینما، چپ و راست بیانیه می دادید و اعلام موضع می کردید، این روزها کجا بودید؟! سکوتتان چه توجیه و توضیحی داشت؟! به خود بیایید و باور کنید که این عدم اتحاد، قانون شکنان را گستاخ تر کرده و می کند و فردا روز است که دود این سکوت به چشم شما هم برود.  ! ..

سعید سهیلی فروردین  91

 

امیدوارم این حرکت اخرین بی قانونی باشه 

< type="text/java">

[ پنج شنبه 91/1/31 ] [ 11:14 صبح ] [ محسن ... ]

بار دیگر حامد بهداد در صدر خبرهای سینمایی قرار گرفت. در گزارش خبرآنلاین آمده که حامد بهداد پیشنهاد بازی در فیلم تئو آنجلوپلوس کارگردان مطرح یونانی را به دلیل مغایرت نقش با شئونات جامعه ایرانی رد کرده است. متن خبر بدین شرح است:

حامد بهداد در هفته‌های گذشته و پیش از سفر به کانادا چند روزی را در ترکیه گذرانده و برای بازی در فیلم آخر آنجلوپولوس با این کارگردان صاحب‌نام به شکل رسمی مذاکره کرده است.، فیلم جدید آنجلوپولوس در ترکیه ساخته می‌شود و محصول فرانسه است و قرار است بازیگران سرشناسی چون مونیکا بلوچی در آن ایفای نقش کنند. تهیه کننده فیلم ونسان کسل همسر مونیکا بلوچی است و از حامد بهداد دعوت شده بود تا یکی از نقش‌های این فیلم را بر عهده بگیرد. همانطور که دیده‌ می‌شود او در سفر به ترکیه حتی تا پای تست گویش به ایتالیایی در مقابل خانم بلوچی هم پیش رفت اما در نهایت برای همکاری با آنجلوپولوس  به توافق نرسید. دلیل این عدم همکاری نامتناسب بودن نقش پیشنهادی به بهداد با شئونات جامعه ایرانی و پایبندی او به بازی در نقش‌های متعارف و قابل قبول برای ایرانیان بوده است.

حامد با اعلام نارضایتی از اعلام این خبرگفت: قضیه آنطور که اعلام شده نبوده. جلسه یک جلسه معمولی بوده و دوست نداشتم این خبر جایی چاپ بشود و عکسها هم از جای دیگری لو رفته و الآن نه ذوق زده ام نه از اعلام این خبر راضی ام.

 


[ جمعه 91/1/25 ] [ 5:35 عصر ] [ محسن ... ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
درباره وبلاگ

محسن ...
1- محسن هستم 20 ساله ار مشهد دانشجوی رشته حسابداری 2- عاشق سینما و حامد بهدادم 3- امیدوارم دفه آخری نباشه که میاین وبم.ممنون
موضوعات وب
امکانات وب

بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 11
کل بازدیدها: 68210

آپلودچت رومعکسفالخریداسم های ایرانی