" شاید " باران گرفته است ،کسی توی کوچه نیست و کوچه مثل خلوت پیراهن زنیست وقتی که باد می وزد و باز میکند دکمه به دکمه پنجره را مرد، دید نیست مه لیسه می کشد به کف سنگفرش خیس "شاید قرار نیست بیاید، قرار نیست؟ " با تاپ تاپ قلب زنی می زند قدم مردی که مثل یک نت زیبا شنیدنیست
و ناگهان به کوبه در مشت مشت مشت مشتی سکوت له شده ، مشتی که آهنیست